معنی معلوم داشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
معلوم داشتن. [م َ ت َ](مص مرکب) شناسانیدن. به آگاهی رسانیدن. || آگاه بودن. مطلع بودن. دانستن: و هریک آنچه از غث و سمین دیار خود معلوم داشتند به عرض رسانیدند.(ظفرنامه ٔ یزدی).
فرهنگ فارسی هوشیار
ویچنیدن شناساندن آشکار کردن آگاهاندن (مصدر) شناساندن، آشکار کردن، (مصدر) دانسته بودن: و هر یک آنچه از غث و سمین دیار خود معلوم داشتند بعرض رسانیدند.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.