معرة | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

معرة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

معره. [م َ ع َرْ رَ](ع اِ) گناه. || رنج.(دهار)(ترجمان القرآن)(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || بدی.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || سختی.(دهار)(ترجمان القرآن)(از اقرب الموارد). || خونبها.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). || تاوان. || تغییر رنگ رخسار از خشم. || کارزار لشکر بی حکم امیر.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || عیب.(از اقرب الموارد)(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرت شود. || خیانت.(اقرب الموارد). خیانت و در «عاصم افندی » جنایت.(از محیط المحیط). || دغا.(منتهی الارب)(آنندراج).

معره. [م ُ رَ](ع اِ) رنگ که به سرخی زند.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء).

معره.[م َ ع ِ رَ](ع ص) ارض معره؛ زمین کم گیاه.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

معره. [م َ ع َرْ رَ](اِخ) ستاره ای است سوای کهکشان.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد)(از محیط المحیط). ستاره ای است فروسوی مجره یا فراسوی آن در ناحیه ٔ قطب شمال که در آن ستارگان بسیار است.(از معجم متن اللغه).

معره. [م َ ع َرْ رَ](اِخ) شهری است میان حماه و حلب.(منتهی الارب). و رجوع به معره النعمان شود.

فرهنگ فارسی آزاد

مَعَرَّه، گناه، جنایت، خطا، عیب، اذیّت، بدی، هر امر زشت، بر افروختگی از غضب، ستاره بی کهکشان،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر