معنی معتمد علیه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

معتمد علیه. [م ُ ت َ م َ دُن ْ ع َ ل َی ْه ْ](ع ص مرکب) آنکه بروی در چیزی اعتماد می کنند. صادق و امین و بادیانت و درست و راست.(ناظم الاطباء). مورد اعتماد. مورد اطمینان: تا به اوج ارادت برسید و مقرب حضرت سلطان و مشارالیه و معتمد علیه گشت.(گلستان). زیراکه به علم و فقاهت معتمد علیه بود.(تاریخ قم ص 294). پس معتمد این سخن از معتمد علیه او وزیر صاحب رای نیکو خواه و مشفق بر رعیت بشنید.(تاریخ قم ص 146).

فرهنگ فارسی هوشیار

اوستام: مرد کسی که مورد اعتماد است: استوار (برای مذکر آید) : . . . . تا باوج اردات برسید و مقرب حضرت ومشارالیه و معتمدت علیه گشت.

فرهنگ فارسی آزاد

مُعتمَدَّ عَلَیه، شخص مورد اعتماد، شخصی که به او اعتماد شده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر