معنی معابر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

معابر. [م َ ب ِ](ع اِ) ج ِ مَعبَر.(ناظم الاطباء). گذرهای دریا که از آنجا مردم عبور کنند.(غیاث)(آنندراج). ورجوع به معبر شود. || راهها و معبرها و جایهای عبور.(ناظم الاطباء). گذرگاهها: لطف باری تعالی او را از مضائر آن معابر نگاه داشت.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 408). || ج ِ مِعبَر.(ناظم الاطباء). کشتیها که بدان از دریا عبورنمایند.(غیاث)(آنندراج). و رجوع به مِعبَر شود.

معابر. [م ُ ب ِ](ع ص) کسی را گویند که عمال و ولات بعد از آن که مساحان و حزاران مواضع پیموده و مساحت کرده باشند او را بفرستندتا بر این مواضع بگذرد و احتیاط کند و باز بیند که مساحان سهوی و میلی و محابایی نکرده اند.(تاریخ قم ص 108): و به هر صد جریب زمین غله و پنبه و انگور و زعفران و خضریات شانزده درم و چهار دانگ درهمی حق مساح و معابر است، ده درم از آن مساح و شش درهم و چهاردانگ درهمی از آن معابر.(تاریخ قم ص 108).

فرهنگ معین

(مَ بِ) [ع.] (اِ.) جِ معبر؛ راه ها، جاهای عبور.

فرهنگ عمید

مَعبر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گذرگاه ها

مترادف و متضاد زبان فارسی

گذرگاهها، شوارع، راهها، معبرها، گذرها

فرهنگ فارسی هوشیار

راهها و معبرها و جایهای عبور

فرهنگ فارسی آزاد

مَعابِر، به مَعبَر و مِعبَر مراجعه شود،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر