معنی مطل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مطل. [م َ](ع مص) دیر داشتن وام و دین را و درنگ کردن.(منتهی الارب)(آنندراج). مدافعت کردن وام.(المصادر زوزنی)(تاج المصادر بیهقی). دیر گزاردن وام را. تأخیر کردن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). امروز و فردا کردن در ادای دین و وام.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد): شیرکوه جهت لشکر از شاپور التماس مالی کرد شاپور مطل و مدافعت پیش نهاد.(تاریخ جهانگشای جوینی). مرا پیش یکی از آل محمد حقی و مالی بود و به من نمیداد و دفع و مطل مینمود.(تاریخ قم ص 206). و در رسانیدن آن دفعی و مطلی ننمائیم.(تاریخ قم ص 157). || دراز کشیدن آهن و رسن را.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء). دراز کردن آهن به زخم.(تاج المصادر بیهقی). دراز کشیدن ریسمان و دراز کردن آهن با ضربه زدن.(از اقرب الموارد). || گداختن آهن و خود ساختن از آن.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

مطل. [م ُ طَل ل](ع ص) خون رایگان رفته.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || باران رسیده(زمین).(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مطل. [م ُ طِل ل](ع ص) امر مطل، کار غیرمستقل.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). کاری که مسفر(پیدا و نمایان) نباشد.(از اقرب الموارد)(از محیط المحیط). در ترجمه ٔ عاصم افندی و نسخه های اخیر «مستقر نباشد» آمده است.(از محیطالمحیط).

مطل. [م ُ](ع اِ) مهلت.(ناظم الاطباء). || آب اندک که از خیک چکد یا ریزد.(ناظم الاطباء). و رجوع به مُطلَه شود.

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمص.) مسامحه، مماطله.

فرهنگ عمید

تٲخیر کردن، درنگ کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) افسانه داستان کوتاه، حرف مفت مزخرف، مثل سایر. دیر کرد ‎ (مصدر) مسامحه و تاخیر کردن در پرداخت و ام یا انجام دادن کاری، (اسم) مسامحه مماطله.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر