معنی مصلحت جوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مصلحت جوی. [م َ ل َح َ](نف مرکب) که صلاح کار و مصلحت حال خود یا کسی جوید. مصلحت اندیش.(از یادداشت مؤلف). صواب بین. چاره اندیش: شحنه به رأی خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران.(گلستان). رجوع به مصلحت اندیش شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.