معنی مصراع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مصراع. [م ِ](ع اِ) نیمه ٔ در که به هندی کواراست.(منتهی الارب). یک لنگه از دو لنگه ٔ در. ج، مصاریع.(ناظم الاطباء). یک پاره از دو پاره ٔ دری دولختی.(المعجم ص 30)... تخته ٔ در را گویند.(از کشاف اصطلاحات الفنون). یک لت از دو لت در. لت. لخت. لنگه ٔ در.(یادداشت مؤلف). طبقه. طبق. ج، مصارع.(مجمل اللغه). مصراع و مصرع هر دو درست است به معنی یک تخته در که آن را لخت در و طبقه ٔ در نیز گویند. و به هندی کوار نامند.(از غیاث)(آنندراج): درِ آتشکده بکندند و آن دو مصراع بودند از طلا و آن را برکندند و به پیش حجاج بردند.(ترجمه ٔ تاریخ قم ص 90). ||(اصطلاح عروض) نیم بیت.(دهار). نیم بیت شعر.(مهذب الاسماء). نیمه ٔ شعر.(منتهی الارب). یک لنگه از شعر.(ناظم الاطباء). هر نیمه از دو نیمه ٔ بیت که در متحرکات و سواکن به هم نزدیک باشند و هر یک را بی دیگری بتوان انشا و انشاد کرد.(المعجم ص 30). نیمه ٔ بیت را از آن جهت مصراع خوانند که همچنانکه از در دو طبقه هر کدام طبقه را که خواهند باز و فراز توان کرد بی دیگری نتواند بود و چون هر دو طبقه را به هم فرازکنند یک در باشد، از بیت نیز هر کدام مصراع را که خوانند بی دیگری بیت نتواند بود.(غیاث)(آنندراج). مصراع نصف بیت را گویند. در اصطلاح بلغا آن است که از سه قالب یا چهار قالب مرکب شده باشد، کمتر و بیشتر روانیست که آن از قبیل نظم نبود، اگرچه منقول است که بزرگی یک مصراع برحسب قانون و مصراع دوم دراز گفته:
مصراع اول:
آب را و خاک را بر سر زنی سر نشکند.
مصراع دوم:
آب را و خاک را یک جا و اندر هم کنی خشتی پزی...
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
یک نیمه ٔ شعر. نصف یک بیت، چنانکه «چو ایران نباشد تن من مباد» یک مصراع است و مصراع دوم آن «بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» باشد که جمعاً یک بیت اند و مصراع صحیح است و به این معنی ظاهراً «مصرع » در عربی نیامده است.(یادداشت مؤلف). صاحب آنندراج گوید: رنگین، موزون، تند، شوخ، بلند، رسا، برجسته از صفات و انگشت، سر، نخل، کوچه از تشبیهات مصراع است.(از آنندراج): چنانکه بیشتر فهلویات که اغلب ارباب طبع مصراعی از آن بر مفاعیلن مفاعیلن فعولن که از بحر هزج است می گویند و مصراعی بر فاعلاتن مفاعیلن فعولن که بحر مشاکل است از بحور مستحدث می گویند.(المعجم ص 28).

فرهنگ معین

یک لنگه از دو لنگه در، یک نیمه از یک بیت شعر، جمع مصاریع. [خوانش: (مِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

(ادبی) یک نیمه از یک بیت شعر،
[قدیمی] یک لنگۀ در،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لت، مصرع، نیم‌بیت، یک‌لنگه در

فرهنگ فارسی هوشیار

نیم بیت شعر را گویند

فرهنگ فارسی آزاد

مِصراع، نیمه یا یک لنگه در، نیم بیتی، هر نیمه هر خط شعر (جمع: مَصارِیُع)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر