معنی مشوف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مشوف. [م َ](ع ص) دینار مشوف، دینار جلایافته.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). درهم مشوف، درهمی روشن.(مهذب الاسماء). || جمل مشوف، شتر قطران مالیده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || گشن تیزشده به گشنی.(منتهی الارب)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || آراسته به پشم رنگین و مانند آن.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد).شتر آراسته به پشم رنگین و جز آن.(ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی آزاد

مَشُوف، مُزَیَّن، صیقلی و پر جلا (اسم مفعول از شافَ، یَشُوفُ، شَوف)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر