معنی مشمر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مشمر. [م ُ ش َم ْ م ِ](ع ص) مرد رسا و آزموده کار و دامن بر میان زننده برای دویدن.(آنندراج)(غیاث). مرد رسای آزموده کار.(منتهی الارب). مرد رسای آزموده کار و مجرب.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). دامن برزده. شکرده. ساخته. مهیا. آماده. مصمم.(یادداشت مؤلف):
برفت از پیشم و پیش من آورد
بیابان بر، ره انجامی مشمر.
لبیبی.

مشمر. [م ُ ش َم ْ م َ](ع ص) اسب تیزرفتار مستعد دویدن.(آنندراج)(غیاث). || خراب ویران. درهم. برچیده:
آن جنت ارم بین چون دود هنگ نمرود
وآن کعبه ٔ کرم بین چون بادیه مشمر.
شرف الدین شفروه.
مشمر بود ملک آن پادشاه
که او را نباشد خردمند پیش.
سعدی.

فرهنگ معین

به سرعت واداشته، تهیه شده، مهیا، قصد شده، دامن به کمر زده. [خوانش: (مُ شَ مَّ) [ع.] (اِمف.)]

فرهنگ عمید

آن‌که به شتاب و سرعت وادارشده،
آمادۀ کارشده،

مرد باهمت در کار، کوشا،
کارآزموده،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ شتابیده، آماده، آهنجیده، دامن به کمر زده کوشا (اسم) بسرعت واداشته. ‎، تهیه شده مهیا، قصد شده. ‎ -4 دامن بکمر زده: زان یک بنیان شرع گشته مشید زین یک دامان عدل گشته مشمر. (قاآنی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر