معنی مسطره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مسطره. [م ِ طَرَ](ع اِ) مسطره. خطکش. ستاره. مسطر:
آن را کن آفرین که چنین قصرت آفرید
بی خشت و چوب و رشته و پرگار و مسطره.
ناصرخسرو.
(مَ طَ رَ) [ع. مطره] (اِ.) خط کش. ج. مساطر.
خطکش، سطرآرا، مَسطَر،
نمونۀ کالا،
خطکش
مسطره در فارسی: سمیره کش پکمال، نمونه نمونه ی کالا فارسی گویان به جای این واژه ی تازی ((مسطور ه)) را به کار می برند (اسم) خط کش: آن را کن آفرین که چنین قصرت آفرید بی خشت و چوب و رشته و پرگار ومسطره. (ناصر خسرو) جمع: مساطر، نمونه متاع.