معنی مستوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مستوی. [م ُ ت َ وا](ع اِ) جنس عام.(ناظم الاطباء).

مستوی. [م ُ ت َ](ع ص) مستو. برابر و هموار.(غیاث)(آنندراج). یکسان. مساوی:
وفا و همت و آزادگی و دولت و دین
نکوی و عالی و محمود و مستوی و قوی.
منوچهری.
همه اندرصورت مردمی مستوی اند.(شرح قصیده ٔ ابوهیثم ص 4).
- مستوی الاجزاء، که اجزاء آن برابر باشد.
- مستوی الخلقه، معتدل در اعضای تن.
- مستوی القامه، راست بالا.
|| راست. مستقیم:
لیک گر در غیب گردی مستوی
مالک دارین وشحنه خود توئی.
مولوی(مثنوی).
پس روشن شد که نفس نجنبد نه مستوی و نه مستدیر.(مصنفات باباافضل ج 2 ص 397).
- ترتیب مستوی، در اصطلاح ریاضی نوشتن اعداد است به صورت 123 و آن ترتیب صوری اعداد است. مقابل ترتیب معکوس که 321 باشد.
- خط مستوی، خط راست:
تا حرف بی نقط بود و حرف بانقط
تا خط مستوی بود و خط منحنی.
منوچهری.
- مستوی داشتن، به راست و آخته داشتن:
عدل بازوی شه قوی دارد
قامت ملک مستوی دارد.
سنائی.
|| کامل. به کمال رسیده:
گفت آخر آن مسیحانه توئی
که شود کور و کر از تو مستوی.
مولوی(مثنوی).
- عُمر مستوی، کنایه از عمر طبیعی و کامل:
و این نباشد بعد عمری مستوی
که به ناکام از جهان بیرون روی.
مولوی(مثنوی).
|| مستقرشونده و قرارگیرنده و جایگزین شونده.(از اقرب الموارد). رجوع به استواء شود. استوار. برقرار:
چارعنصر چار استون قویست
که بر ایشان سقف دنیا مستویست.
مولوی(مثنوی).
|| قسمی از اقسام سه گانه ٔ قلم: و این آلت [یعنی قلم] که یاد کرده آید، سه گونه نهاده اند... و دیگر مستوی و آن خط کز آن قلم آید آن را عسجدی خوانند یعنی خط زرین.(نوروزنامه).

فرهنگ معین

(مُ تَ) [ع.] (اِفا.) برابر، هموار.

فرهنگ عمید

برابر،
(ریاضی) هموار،
راست‌ودرست،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تخت، صاف، مسطح، هموار، راست، مستقیم، برابر، یکسان

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ برابر یکسان، راست راسته، هموار (اسم) برابر یکسان: همه اندر صورت مردمی مستوی اند، هموار و برابر، راست مستقیم: پس روشن شد که نفس بجنبد نه مستوی و نه مستد بر. یا ترتیب مستوی. نوشتت اعداد است بصورت: ‎1 2 3 . . . . . . وآن ترتیب صعودی اعداداست مقابل ترتیب معکوس. یا سطح مستوی. سطح هموار و برابر: چو بر سپهر زند بانگ تابتات شوند زاضطراب چو بر سطح مستوی سیماب. (وحشی)

فرهنگ فارسی آزاد

مَستَوِی، (اسم فاعل از اِستِواء از ریشه سَوِیَ) مستقیم (شونده)، معتدل (شونده)، مستقر و جالس (شونده)، متساوی (شونده)، بالا رونده، مستولی (شونده)، خشک و بی آب (شونده)، (زمین)، مستقیم، معتدل، برقرار، جالس،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر