معنی مستفیض در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مستفیض. [م ُ ت َ](ع ص) نعت فاعلی ازاستفاضه. آب روان کردن خواهنده.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). || وادی و دره که پردرخت شده باشد. || مکانی که وسیع و گشاده شده باشد.(از اقرب الموارد). || حدیث مستفیض،سخن فاش.(منتهی الارب). منتشر. مستفاض فیه.(از اقرب الموارد). ذایع. شایع. فاش. مشهور. معروف. و رجوع به استفاضه شود: هیبت او در آن اقالیم شایع شد و خشونت و یأس او مستفیض.(جهانگشای جوینی).
قصه ٔ یونس دراز است و عریض
وقت خاکست و حدیث مستفیض.
مولوی(مثنوی).
از چندین مملکت عریض و حشمت مستفیض و نعمت فراوان و اموال بی کران.(جامعالتواریخ رشیدی).
- مستفیض شدن، شایع شدن: ذکر مقامات او... تا دیار مصر برسید و هیبت تیغ او در دربار هند و سند مستفیض شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 291). شکر او در زبان خاص و عام افتاد و نیک سیرتی وی شایع و مستفیض شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 314). ذکر او در اقطار خراسان منتشر گشته و نظم و نثر او شایع و مستفیض شده.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 361). ذکر آن مسامی در همه ٔ عالم مستفیض و منتشر شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 40).
- مستفیض کردن، شایع کردن: خان را بشارت داده آمد تا... این خبر شایع و مستفیض کند چنانکه به دور و نزدیک برسد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77).
- مستفیض گشتن، شایع گشتن: چون خبر وصول رایات جهانگیر در اطراف شایع و مستفیض گشت.(جامعالتواریخ رشیدی). نام و لقب او در اطراف و اعطاف جهان به سلطان یمین الدوله و امین المله شایع و مستفیض گشت.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 136).
|| در اصطلاح علم حدیث و نزد فقها، مرادف کلمه ٔ مشهور است و جمعی دیگر از فقها بین مستفیض و مشهور فرق نهاده اند.(از کشاف اصطلاحات الفنون). || نیکی بسیار دریافته و احسان و انعام دیده و ممنون و به فیض رسیده.(ناظم الاطباء).
- مستفیض شدن، نیکی بسیار و احسان فراوان دریافتن.(ناظم الاطباء).
- || سودبردن. فایده بردن. بهره مند گشتن.
- مستفیض کردن، احسان کردن و نیکی بسیار نمودن. بذل و بخشش کردن. انعام دادن.(ناظم الاطباء).
- || فایده رساندن. سود رساندن. بهره مند کردن.

فرهنگ معین

(مُ تَ) [ع.] (اِفا.) کسی که طلب فیض کند.

فرهنگ عمید

کسی که طلب فیض بکند، استفاضه‌کننده،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بهره مند

کلمات بیگانه به فارسی

بهره مند

مترادف و متضاد زبان فارسی

فیض‌بر، فیض‌برنده، مستفید، برخوردار، بهره‌گیر، بهره‌ور

فرهنگ فارسی هوشیار

کسی که طلب فیض کند

فرهنگ فارسی آزاد

مُستَفِیض، در فارسی به معنای فیض برنده و فیض جوینده و فیض هم به معنایِ خیر، احسان و نفع مصطلح است، در عربی به معانی منتشر شونده (خبر)، وسیع و فراخ شونده (مکان)، زیاد و پُر شونده (مثلاً مکانی پر درخت شونده)، افاضه طلب کننده (مثلاً افاضه آب) می باشد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر