معنی مستطرف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مستطرف. [م ُ ت َ رَ](ع ص، اِ) نعت مفعولی از استطراف. آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). || هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد. || مال نو. || مستطرف الایام، اول زمانه: فعلته فی مستطرف الایام.(منتهی الارب). || طرفه و نوشمرده. || نویافته و پیداکرده.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). || خوش و شگفت دیده.(منتهی الارب). رجوع به استطراف شود.

مستطرف. [م ُ ت َ رِ](ع ص) نعت فاعلی از استطراف. آنکه نو می شمارد چیزی را.(ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). || آنکه از نو پیدا می کند.(ناظم الاطباء)(منتهی الارب). رجوع به استطراف شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ) [ع.] (ص.) نو، تازه، شگفت.

فرهنگ عمید

تازه، نو،
شگفت، طرفه، عجیب،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ خانه زاد، نو بر نو رس، شگفت، بر گزیده نازکساخت درمک (ظریف) (اسم صفت) تازه نو، شگفت عجیب طرفه، برگزیده منتخب.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر