معنی مستشرق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مستشرق. [م ُ ت َ رِ](ع ص) روشن و تابان.(غیاث). || شرق شناس.خاورشناس. عالم و محقق و دانا به مسائل مشرق زمین.

فرهنگ معین

(مُ تَ رِ) [ع.] (اِفا.) شرق شناس. کارشناس.

فرهنگ عمید

کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است، خاورشناس،

حل جدول

خاورشناس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خاورشناس

کلمات بیگانه به فارسی

خاورشناس

مترادف و متضاد زبان فارسی

خاورشناس، شرق‌شناس، مشرق‌شناس،
(متضاد) مستغرب

فرهنگ فارسی هوشیار

خاور شناس

فرهنگ فارسی آزاد

مُستَشرِق، عالمی غیر شرقی که در علوم و معارف و مَدَنیّات و معتقدات ملل شرق مطالعه و تتبع و تحقیق کند و یا نموده باشد، شرق شناس،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری