معنی مستبعد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مستبعد. [م ُ ت َ ع ِ](ع ص) نعت فاعلی از استبعاد. || دوری جوینده.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). دوری خواهنده.(غیاث)(آنندراج). || بعید و دور شمرنده.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). رجوع به استبعاد شود.
مستبعد. [م ُ ت َ ع َ](ع ص) نعت مفعولی از استبعاد. || بعید و دور شمرده.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). دورانگاشته. دور. بعید. دشوار.(غیاث). رجوع به استبعاد شود.
- مستبعد است، دور است از واقع. بعید است.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(مُ تَ عِ) [ع.] (اِمف.) دور، بعید، دشوار و مشکل.
دور، بعید، دورازانتظار،
بعید، دور، دور ازذهن،
(متضاد) قریب، نزدیک، دور ازواقعیت، ناممکن
دور شمرده، دور از باور باور نکردنی دور شمرنده، دوری جوینده (اسم) بعیدشمرده شده آنچه عقلا بعید بنظرآید: از فلان این کار مستبعد نیست.
مُستَبعدَ، دور شده، بعید و دور، بعید و دور دانسته شده، آنچه بعید به نظر برسد،