معنی مسالمت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مسالمت. [م ُ ل َ م َ](ع مص، اِمص) مسالمه. مسالمه. با هم صلح کردن و آشتی کردن.(غیاث). مصالحت. سازگاری. سازواری. رجوع به مسالمه و مسالمه شود.
- به مسالمت، به سلم. به آشتی.(یادداشت مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح تصوف، عبارت است از آنکه نفس در وقت تنازع آرای مختلفه و احوال متباینه مجاهلت نمایداز سر قدرت بی تطرق اضطراب.(از نفایس الفنون - حکمت مدنی).

فرهنگ معین

(مُ لِ مَ) [ع. مسالمه] (مص ل.) آشتی کردن، از روی صلح و آشتی رفتار کردن.

فرهنگ عمید

آشتی کردن،
بی‌گزندی،
خوش‌رفتاری،
صلح‌طلبی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرامش، آشتی، آشتی‌خواهی، آشتی‌طلبی، خوش‌رفتاری، سازش، سازگاری، سلامت‌جویی، صلح‌جویی، صلح‌طلبی، ملایمت

فرهنگ فارسی هوشیار

سازگاری، با هم صلح کردن وآشتی نمودن

پیشنهادات کاربران

مدارا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر