معنی مزیف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مزیف. [م ُ زَی ْ ی َ](ع ص) درهم ناسره و ناروان گشته.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). || مردود و باطل.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند.(کیمیای سعادت). و چون علاءالدین کودک بود... و در مذهب مزیف و طریقت مزخرف ایشان آن است که...(جهانگشای جوینی). و به شعبده ٔ غرور و دمدمه ٔ زور و تعبیه های مزیف تمهید قاعده ٔ فدائیان کرد.(جهانگشای جوینی).
مزیف. [م ُ زَی ْ ی ِ](ع ص) ناسره و ناروان گرداننده ٔ دراهم.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد).
ناسره، ناخالص،
[مجاز] باطل،
نبهره (اسم) سکه رد شده بجهت ناسره بودن آن درهم ناسره نبهره:. . . و بنهره احوال مزیف را سره انگاشت.