معنی مزرعه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان، در 14هزارگزی جنوب کبودرآهنگ و 2هزارگزی شمال راه همدان به تهران، در جلگه ٔ معتدل واقع و دارای 860 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات، انگور، حبوبات، صیفی، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (ع اِ) مزرعه.کشت زار. (ناظم الاطباء). محل کشت و زرع:
خاک نظامی که به تأیید اوست
مزرعه ٔ دانه ٔ توحید اوست.
نظامی.
این جهان مزرعه ٔ آخرت است
هرچه خواهد دلت ای دوست بکار.
ابن یمین (از امثال و حکم ص 247).
از هبوب عواصف مهابت غازیان...قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرضه ٔ نهب و تاراج گشت. (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص 380). || صحرای آماده شده برای کشت و درو. (ناظم الاطباء). || پالیز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مزرعه ٔ خاک، کنایه از زمین است. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان):
چون ز پی دانه هوسناک شد
مقطع این مزرعه ٔ خاک شد.
نظامی.
|| قبر. گور. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان).
- مزرعه ٔ دانه سوز، کنایه از دنیا و عالم است. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان).
- مزرعه ٔ دنیاسوز، کنایه از مال دنیاست. (انجمن آرای ناصری).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) یکی از دهات دهستان کتول از توابع گرگان. (مازندران و استرآباد رابینو ص 128 قسمت انگلیسی).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 12هزارگزی باختر گرمی در مسیر شوسه ٔ گرمی اردبیل در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 198 تن سکنه است. آب آن از دهات اطراف، محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان دیجوجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل، در 15هزارگزی شمال شرقی اردبیل و 6 هزارگزی راه خیاو به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع دارای 250 تن سکنه است. آبش از چشمه و چاه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل، در 32 هزارگزی غرب اردبیل و 3هزارگزی راه تبریز به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 199 تن سکنه است. آبش از رودخانه، محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد در 72 هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 17 هزارگزی غرب راه مهاباد به سردشت در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 139 تن سکنه است. آبش از رودخانه ٔ بادین آباد، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز در 60هزارگزی شمال غربی اهواز بین راه آهن و راه اهواز به اندیمشک، در دشت گرمسیر واقع و دارای 750 تن سکنه است. آبش ازشهر شاهپور، محصولش غلات و برنج، شغل مردمش زراعت و گله داری است. آثار ابنیه ٔ قدیم از قبیل آجر، سوفال در آن دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان جلگه ٔ شهرستان گلپایگان، در 12هزارگزی شرق گلپایگان و 12هزارگزی راه خونسار، در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 335 تن سکنه است. آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت، و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

مزرعه. [م َ رَ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، در 54هزارگزی شرق حاجی آباد و سرراه حاجی آباد به احمدی، در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 196 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش خرما، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ معین

(مَ رَ عِ) [ع. مزرعه] (اِ.) کشتزار. ج. مزارع.

فرهنگ عمید

جای کشت‌وزرع، کشتزار،

حل جدول

کشتزار، پالیز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کشتزار

کلمات بیگانه به فارسی

کشتزار

مترادف و متضاد زبان فارسی

پالیز، فالیز، کشتزار، کشتگاه، مزرع

فرهنگ فارسی هوشیار

مزرعه در فارسی: کشتزار گاویت (اسم) محل کشت و زرع کشت زار: از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرصه نهب و تاراج گشت. جمع: مزارع. ‎2 یا مزرعه خاک. زمین، جسد انسان و حیوان، قبر گور. یا مزرعه دانه سوز. دنیا عالم.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری