معنی مریح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مریح. [م ِرْ ری](ع ص) نیک شادمان و فیرنده و خرامنده. ج، مریحون، مریحین.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). بانشاط سخت.(دهار).

مریح. [م َ](ع ص) نعت از فعل ریح(مجهول) به معنی بادرسیده شدن چاه، غدیر بادرسیده.(از منتهی الارب)(ازاقرب الموارد). مروح. و رجوع به مروح شود. || روض مریح، مرغزار باران رسیده.(منتهی الارب).

فرهنگ معین

شادمان، خرامنده. [خوانش: (مِ رُ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

باد زده ‎ شادمان، خرامنده مزاح بنگرید به مزاح (صفت) شادمان، خرامنده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر