معنی مرزم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مرزم. [م ُ زِ](ع اِ) شیر بیشه.(منتهی الارب). اسد.(متن اللغه)(اقرب الموارد).

مرزم. [م ِ زَ](اِخ) ناجد. نام ستاره ای است بر دوش چپ جبار. نام دیگر شعری است.(از یادداشتهای مرحوم دهخدا). نام سه ستاره است یکی در ذراع و دومی در شعرای شامی و سومی در شعرای یمانی.(ناظم الاطباء): و هر دو ستاره سگ پیشین را ذراع مقبوضه خوانند، أی بازو به هم آورده، و بزرگترین این دو ستاره را شعرای شامی خوانند وخردترین را مرزم، و هر کوکبی خرد که با دیگر بزرگ بود او را مرزمش نام کنند.(التفهیم، یادداشت مرحوم دهخدا). نیز رجوع به مرزمان شود. ||(ع اِ)نوء المرزم، ستاره ٔ سرما.(منتهی الارب). نوء من انواءالشتاء شدیدالبرد.(متن اللغه). || ام مرزم، باد شمال.(منتهی الارب)(دستورالاخوان). شمال.(متن اللغه). باد شمال، یا مطلق باد.(از اقرب الموارد).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر