معنی مرجوم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مرجوم. [م َ](ع ص) سنگسار کرده شده.(غیاث اللغات). رجیم. که بر او سنگباران کنند. که سنگسارش کرده باشند.(از متن اللغه). نعت مفعولی است از رجم و رجوم. رجوع به رجم شود. || رانده شده.(منتهی الارب)(غیاث اللغات). مهجور. ملعون. مطرود. رجیم.(متن اللغه). مورد شتم و قذف و لعن و هجو واقع گشته.(از اقرب الموارد). مردود. رانده.(یادداشت مؤلف):
ای بسا تخت و تاج مرجومان
لخت لخت از دعای مظلومان.
سنائی.
آتش و دودآید از خرطوم او
الحذر ز آن کودک مرجوم او.
مولوی.
همچنان کاصحاب فیل و قوم لوط
کردشان مرجوم چون خود آن سخوط.
مولوی.
رجوع به رجم شود. || کشته.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). آن که بر اثر سنگسار کردن کشته شده باشد یابطور کلی هر مقتول و کشته ای.(از متن اللغه). رجوع به رجوم و رجم شود.

مرجوم. [م َ](اِخ) شیطان.(ناظم الاطباء). از القاب شیطان است.

مرجوم. [م َ](اِخ) قربانگاهی است حاجیان را در بادیه.(منتهی الارب)(از متن اللغه).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) سنگسار شده، رانده شده.

فرهنگ عمید

رانده‌شده،
سنگسارشده،

گویش مازندرانی

عدس

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ سنگسار شده، رانده شده (اسم) سنگسار شده، رانده جمع: مرجومین.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر