معنی مراغه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مراغه. [م َ غ َ / غ ِ] (از ع، اِمص) غلتیدن. (لغت فرس اسدی) (جهانگیری). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس) (اوبهی). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (برهان قاطع). خرغلت زدن. خرغلط زدن. به خاک غلطیدن و خود را به خاک مالیدن و غلط زدن ستور. رجوع به مراغه شود: دانست که وقتی نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی راکه دی خلعت وزارت داده امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه ای دانست کرد. (تاریخ بیهقی ص 158).
در ره عمری به یک مراغه چه جوئی
ای خر دیوانه در شتاب و دوانه.
ناصرخسرو.
صعلوک هر چند حیله کرد تا فرجه کند و بر طرفی زند ممکن نگشت با خود اندیشید که اگر از تک اندرمانم باری مراغه ای بکنم اگر از صامت نصیب نمی شود از ناطق چیزی به چنگ آرم. (سندبادنامه ص 219).

مراغه. [م َ غ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه. در 12هزارگزی شمال نوبران، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 1336 تن سکنه است. آبش از رودخانه ٔ آسکین تأمین می شود. محصولش غلات، بن شن، عسل، لبنیات، بادام، گردو. انگور و سیب آن به خوبی معروف است. شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

مراغه. [م َ غ ِ] (اِخ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم، پسر بوساج ویران کرد. (حدود العالم ص 158).مراغه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالده است قب 4 و 6 عرض از خط استوا لزک شهری بزرگ است و در ماقبل دارالملک آذربایجان بود هوایش معتدل است به عفونت مایل جهت آنکه کوه سهند شمالش را مانع است و باغستان بسیار دارد و آبش از رود صاغ است که از سهند برمی خیزد و در بحیره ٔ چیچست ریزد. حاصلش غله و پنبه و انگور و میوه باشد. ولایتش 6 ناحیت است سراجون و نیاجون و درجرود و گاودول و هشترود و بهستان و انگوران و لاوران مردمش سفیدچهره و بیشتر بر مذهب حنفی میباشند وزبانشان پهلوی معرب است. بر ظاهر مراغه حکیم خواجه نصیرالدین طوسی به فرمان هولاکوخان رصدی بسته است و اکنون خراب است. (نزههالقلوب ص 87). گویند سابقاً ایرانیان آن را «افرازه رود» میگفتند در قرن چهارم هجری قمری ابن حوقل آن را شهری به اندازه ٔ شهر اردبیل شمرده که در آن زمان مهمترین شهر آذربایجان بوده است و هم او گوید در سوابق ایام مراغه مدت زمانی کرسی آن ایالت و مرکز بیت المال و ادارات دولتی بوده که پیش از آنجا به اردبیل منتقل شده است. مراغه شهری خرم بود؛ دارای باروئی که پشت آن باغستانی سرسبز قرار داشت. وخربزه ای مخصوص و معطر که درونش سرخ رنگ و برونش سبزرنگ و بغایت شیرین بود و آنجا به عمل می آمد. مقدسی ازقلعه و استحکامات و حومه ٔ آباد و بزرگ آن شهر سخن گفته است. یاقوت گوید استحکامات آنجا در زمان هارون الرشید ساخته و در زمان مأمون ترمیم شده است. قزوینی قلعه ای را اسم برده به نام «ویکن دز» در سه فرسخی مراغه که از هر طرف آن رودخانه ای جریان داشته و در داخل قلعه باغی معروف به عمیدآباد با استخر آبی برای آبیاری وجود داشته است در یک فرسخی آن قلعه قریه ٔ جندق واقع بود و در آن چشمه ٔ آب گرمی بود که مطالب عجیبی درباره ٔ آن نقل شده است. (سرزمین های خلافت شرقی ص 176). نام یکی از شهرستانهای استان آذربایجان است. خلاصه ٔمشخصات آن به شرح زیر می باشد. حدود از شمال به شهرستان تبریز، از جنوب به شهرستان سقز از مشرق به شهرستان میانه و از غرب به دریاچه ٔ ارومیه و شهرستان مهاباد. هوای شهرستان نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین معنی که هوای قسمت های جلگه و کنار دریاچه گرمسیر و قسمتهای کوهستانی معتدل است. قراء واقعه در کوهستان دارای آب و هوای سالم است. آب این شهرستان به وسیله ٔ رودخانه ها و قنوات و چشمه سارها تأمین می گردد. اسامی رودخانه ها به شرح زیر است: 1- رودخانه ٔ صوفی چای.2- رودخانه ٔ زرینه رود. (جغتو). 3- سیمینه رود (تاتائی). 4- رودخانه ٔ مرق. 5- رودخانه ٔ لیلان. 6- رودخانه ٔآیدوغموش. 7- رودخانه ٔ قرانقو. 8- رودخانه ٔ قلعه.
آب رودخانه های مزبور به مصرف آبیاری قراء دهستانها و بخش های شهرستان مراغه می رسد، محصولات عمده ٔ این شهرستان عبارتنداز غلات، کشمش سبز، حبوبات، بزرک، چغندر، پنبه، میوه جات سردرختی. صنایع دستی زنان محلی فرش جاجیم و گلیم و جوراب بافی است، کوههای عمده ٔ شهرستان مراغه به شرح زیر است. 1- کوه مندیل بسر در جنوب شرقی مراغه به ارتفاع 2169 متر. 2- کوه آق داغ در شمال شرقی مراغه به ارتفاع 3550 متر. 3- کوه سرگونی در جنوب شرقی قره آغاج به ارتفاع 2620 متر. 4- کوه قوزلچه در شمال غربی مراغه در دهستان دیزجرود به ارتفاع 2615 متر.
راه آهن مراغه از منطقه ٔ این شهرستان عبور می نماید. راههای شوسه ٔ شهرستان مراغه به شرح زیر است: 1- شوسه ٔ مراغه به میاندوآب. 2- میاندوآب به شاهین دژ. 3- میاندوآب به مهاباد و بوکان. 4- مراغه به میانه. 5- مراغه به عجب شیر و بناب. یک راه ارابه رو نیز شاهین دژ به تکاب دارد مابقی راههای این منطقه مالرو است. شهرستان مراغه از 7 بخش به نام مرکزی، قره آغاج، میاندوآب، عجب شیر، بناب، شاهین دژ، تکاب تشکیل شده و جمع قراء و قصبات آن در حدود 1036 و جمعیت آن در حدود 313152 تن است.معادنی که در این شهرستان وجود دارد و عبارت از معدن ذغال سنگ و سنگ مرمر است. معدن ذغال سنگ در قریه ٔ امیربیک در 6هزارمتری مراغه و معدن سنگ مرمر در قریه ٔ داش کسن در 50هزارگزی جنوب مراغه از دهستان قره لر بخش میاندوآب که مرمرهای معروف دارد، این مرمرها به واسطه ٔ آبهای چند چشمه رسوب نموده ابتدا بسیار نرم و به تدریج سخت میشود و رگه های الوان نیز در زمینه ٔ سفیدآن دیده میشود و بهترین سنگهای مرمر است. در بعضی قراء نیز چشمه های آب گرم معدنی و یا شور وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). یکی از شهرستانهای قدیمی استان آذربایجان است، این شهر در 760هزارگزی شمال غربی تهران واقع و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 46 درجه 16 دقیقه و عرض 37 درجه 24 دقیقه. اختلاف ساعت با تهران 21 دقیقه و 30 ثانیه، یعنی 12ظهر مراغه ساعت 12 و 21 دقیقه و 30 ثانیه ٔ تهران است. بناهای قابل ملاحظه و تاریخی شهر به شرح زیر است: رصدخانه به امر هلاکوخان و به دستور خواجه نصیرالدین طوسی ساخته شده طول این رصدخانه در حدود 356 متر و عرض آن 136 متر است. محوطه ٔ درونی آن شبیه به غار و به شکل مربع مستطیل و در دو طرف آن دو سکو به ارتفاع یک متر بنا شده و از دو طرف آن راه دالان مانند دارد که دالان سمت چپ در حدود 9 متر و انتهای آن یک اطاق تاریک است و طول دالان سمت راست 40 متر در انتهای آنهم نیز یک اطاق کوچک دارد که در اطاق مزبور دو طاقچه ویک بخاری جلب نظر می نماید و این رصدخانه در 4هزارگزی غربی مراغه روی یک تپه بنا شده است. 2- مقبره ٔ جعفریه که در عهد سلطان بهادر خان ساخته شده است. 3- پل سنگی که در زمان هلاکوخان در غرب شهر روی رودخانه ٔ صوفی چای ساخته شده است.4- مطابق تحقیقات مسیو دمرکان در 4هزارگزی شمال غربی مراغه وجود دارد که استخوان حیوانات عظیم الجثه ٔ زیاد از آن محل پیدا شده بوده و از این رو معلوم میشود که سابقاً در آن محل جنگلهایی وجود داشته و حیوانات مزبور در آن زندگی میکرده اند. البته تاریخ آنها قبل از آتش فشانی های کوه سهند و سبلان بوده است. 5- چهار برج نیز از آثار تاریخی در شهر مراغه به شرح زیر وجود دارد. و اولی در قسمت شمال غربی شهر به نام غفاریه که مشهور به دبستان خواجه نصیراست. دومی در جنوب شرقی شهر به نام گنبدقرمز که در سال 542 هَ. ق. بنا شده است. دو برج دیگر نیز در وسط شهر نام مقبره ٔ مادر هلاکو و دیگری قبر خود هلاکوخان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

مراغه. [م َ غ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش شهرستان مهاباد، در 29/5هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 13هزارگزی غربی راه مهاباد به سردشت درمنطقه ٔ کوهستانی معتدلی واقع و دارای 114 تن سکنه است. آبش از رودخانه ٔ مهاباد. محصولش غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

مراغه. [م َ غ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 12هزارگزی شمال غربی میان آباد و یکهزارگزی غرب راه بجنورد به اسفراین در جلگه معتدل واقع و دارای 184 تن سکنه است. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات، بن شن، پنبه. شغل مردمش زراعت مالداری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فرهنگ معین

(مَ غَ یا غ) [ع. مراغه] (اِ.) جای غلتیدن ستوران.

فرهنگ عمید

غلتیدن (روی خاک)،
* مراغه کردن: [قدیمی] = مراغه: چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بُوَد خاک از او چه دارد باک (عنصری: لغت فرس۱: مراغه)،

فرهنگ فارسی هوشیار

ماچه خر ماده خر در فارسی واژه ی مراغه از مراغ که غلتگاه ستور است بر گرفته شده و برابر با غلت زدن ستورانه به کار رفته است. ‎ (مصدر) بخاک غلتیدن: (خواجه احمدبن حسن) این را سخت خواهان بود که بهانه می جست بر حصیری تا وی را بمالد که دانست وقت نیک است و امیر بهیچ حال جانب وی را که دی خلعت وزارت داده امروز به حصیری بندهد وچون خاک یافت مراغه دانست کرد. توضیح بمعنی در خاک غلتیدن در عربی فقط باب تفعیل (تمریغ) و تفعل (تمرغ) استعمال میشود و مراغه فقط اسم مکان یعنی محل غلتیدن آمده، (اسم) موضعی که چارپایان در آنجا بخاک غلتند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر