معنی مدرن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مدرن. [م ُ رِ] (ع ص) حطب مدرن، هیمه ٔ خشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یابس. (متن اللغه) (اقرب الموارد). || جامه ٔ چرکین. || چرکین گرداننده. || شترانی که علف ریزه ٔ خشک را چرند. (آنندراج).

مدرن. [م ُ دِ] (فرانسوی، ص) تازه. نو. جدید. تازه باب شده. مد روز. باب روز.

فرهنگ معین

(مُ دِ) [فر.] (اِ.) تازه، باب روز.

فرهنگ عمید

هر آنچه به زمان حال و دورۀ معاصر مربوط است،
هرآنچه مطابق با یافته‌های علمی، فنی، و هنری روز دنیا باشد،
هرآنچه به امکانات رفاهی نو و پیشرفته مجهز باشد،

حل جدول

نو، جدید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

امروزین، نوین

کلمات بیگانه به فارسی

نوین، امروزین

مترادف و متضاد زبان فارسی

تازه، جدید، نو، نوین، روزآمد،
(متضاد) کهن، مجهز، پیش‌رفته

فرهنگ فارسی هوشیار

تازه، نو، جدید

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری