معنی مدامع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مدامع. [م َ م ِ] (ع اِ) محلهای اشک. مجراهای اشک. (فرهنگ فارسی معین). کنج های چشم. (آنندراج). دنبال چشم. (فرهنگ خطی). ج ِ مدمع. رجوع به مدمع شود: بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند. (سندبادنامه ص 150). || اشکها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.

فرهنگ معین

جمع مدمع.، چشمه ها، مجرای اشک، کُنج چشم. [خوانش: (مَ مِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

مدمع

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: مدمع) کنج چشم ها اشک ها اشکجای ها (اسم) جمع مدمع: محلهای اشک مجراهای اشک، کنج چشمها، اشکها: شبی از شبهای زمستان که مزاج هوا افسره بود و مفاصل زمین درهم افسره سیلان از مدامع سبلان منقطع شده. . .

فرهنگ فارسی آزاد

مَدامِع، مجاری اشک، گوشه های چشم که اشک از آن می ریزد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر