معنی مداخله کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مداخله کردن. [م ُ خ َ / خ ِ ل َ / ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) دخالت کردن در امری. دخالت در امور دیگران.

مترادف و متضاد زبان فارسی

دخالت کردن، شرکت کردن، دست‌اندازی کردن، پادرمیانی کردن، شفاعت کردن، میانجیگری کردن، وساطت کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

میانجیگری کردن پا در میانی کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر