معنی مخطی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مخطی. [م ُ] (ع ص) بقصد گناه کننده. (ناظم الاطباء). ناصواب. که مصیب نباشد. در خطا: رأی هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 48). بدین سیرت تو راضی نیستیم و رای ترا در این مخطی می دانیم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 309). ملک شادمان شد و گفت، مخطی بودم در آنچه خواب بر ایشان عرضه کردم. (کلیله ودمنه چ مینوی ص 371). و رجوع به اخطاء و خاطی شود.
مخطی. [م ُ] (ع ص) (از «خ طو») کسی که سبب گام برداشتن و یا رفتن میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به خطو و خطوه شود.
مخطی ٔ. [م ُ طِ ءْ] (ع ص) (از «خ طء») خطاکننده و کسی که اراده ٔ صواب کند و بی قصد از او خطا صادر گردد و خاطی کسی که به اراده ٔ خود خطا کند. (آنندراج) (از غیاث) (از محیط المحیط) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بقصد گناه می کند و آنکه در دین خود به راه خطا می رود، خواه بقصد و یا بدون قصد. (ناظم الاطباء). مقابل مصیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
(مُ خْ) [ع. مخطی ء] (اِفا.) خطاکار، گناهکار.
کسی که بر راه غلط و عقیدۀ نادرست باشد، خطاکننده، خطاکار،
خطاکار
مُخطِی، خطا کننده، خطا کار، در معرض خطا قرار دهنده (اسم فاعل از اِخطاء است)،