معنی مخدوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مخدوش. [م َ] (ع ص) خراشیده شده و خراش داشته شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
(مَ) [ع.] (اِمف.) خراشیده شده، خدشه دار شده.
خراشیدهشده، خدشهدار،
[مجاز] معیوب، نامنسجم،
خدشهدار، خراشیده، معیوب، دستخورده،
(متضاد) بیعیب، سالم
خراشیده خراشدار خراشیده شده، بد اندیشیده، دستکاری شده (اسم) خراشیده شده خراش برداشته، وسوسه کرده شده، تصرف شده (جملات و عبارات یک نوشته) .
مَخدُوش، خدشه دار، خراش دار، دست خورده و تغییر یافته،