معنی مخدوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مخدوش. [م َ] (ع ص) خراشیده شده و خراش داشته شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) خراشیده شده، خدشه دار شده.

فرهنگ عمید

خراشیده‌شده، خدشه‌دار،
[مجاز] معیوب، نامنسجم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خدشه‌دار، خراشیده، معیوب، دست‌خورده،
(متضاد) بی‌عیب، سالم

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ خراشیده خراشدار خراشیده شده، بد اندیشیده، دستکاری شده (اسم) خراشیده شده خراش برداشته، وسوسه کرده شده، تصرف شده (جملات و عبارات یک نوشته) .

فرهنگ فارسی آزاد

مَخدُوش، خدشه دار، خراش دار، دست خورده و تغییر یافته،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر