معنی مخاصمت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مخاصمت. [م ُ ص َ م َ] (از ع، اِمص) خصومت و پیکار و دشمنی و عداوت. ج، مخاصمات. (از ناظم الاطباء): چون بر این سیاقت در مخاصمت نفس مبالغت نمودم به راه راست بازآمد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 47). آفت ملک شش چیز است... تقدیم نمودن ملاطفت در موضع مخاصمت. (کلیله و دمنه). سلطان میان ایشان به وساطت برخاست و کار ایشان به فیصل رسانید و مقرر کرد که هر یک تیغ مخاصمت در نیام نهند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً 335). از جانب چین لشکری با صدهزار خرگاه به مخاصمت او و قصد بلاد اسلام بیرون آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 392). از معرض مخاصمات و مکاوحات اجتناب نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 434).
(مُ ص مَ) [ع.] (مص ل.) نک مخاصمه.
خصومت و پیکار و دشمنی و عداوت