معنی محکم کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

حل جدول

استوار کردن، سفت کردن، پابرجا کردن، تایید

تاکید

شد

تسدید

مترادف و متضاد زبان فارسی

استوار کردن، سفت کردن، قایم کردن، ثابت نمودن، پابرجا کردن،
(متضاد) سست کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

پشینیدن پتودن تنودن (مصدر) استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر