معنی محرقه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

محرقه. [م ُ رِ ق َ] (ع ص) محرقه. قسمی تب دائم و متصل. (ناظم الاطباء). تیفوس. تب محرقه. حمای محرقه. قاویوس (یونانی). تبی است از جنس تب غب جز آنکه دائم است و حرارت آن شدید است و به تناوب حرارت شدیدتر گردد. و رجوع به کلمه ٔ حمی المحرقه در بحرالجواهر شود. (یادداشت مرحوم دهخدا):
خر را چو تب گرفت بمیرد هر آینه
ای هجو من ترا چو تب تیز محرقه.
سوزنی.
|| ادویه ٔ محرقه، دارو که پس از مالیدن بر روی پوست ایجاد سوزش کند.چون فرفیون و خردل و غیره.

محرقه. [م َ رَ ق َ] (ع اِ) محل سوختن. سوختن جای:
از تکبر جمله اندرتفرقه
مرده از جان زنده اندر محرقه.
مولوی.

فرهنگ معین

آتشگیره، بیماری تیفوس. [خوانش: (مُ رِ قَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

(پزشکی) = تیفوس
مُحرِق

مترادف و متضاد زبان فارسی

تیفوس، آتشگیره

فرهنگ فارسی هوشیار

محرقه در فارسی مونث محرق - و ‎- آتشگیره محرقه در فارسی مونث محرق - و ‎- گرمه نا خوشی (گویش گیلکی) شپگز (اسم) مونث محرق. ‎، قربانی سوخته، آتشگیره. (اسم) مونث محرق، تیفوس.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر