محدوده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
محدوده. [م َ دَ] (ع ص) محدوده. حد پیدا کرده. داری حد.
فرهنگ عمید
قسمتی که با نشانهها و علائم از بخشهای دیگر متمایز شده باشد،
[مجاز] چیزی که حدوحدود مشخص دارد،
حل جدول
حدود، دایره، قلمرو، منطقه
فرهنگ واژههای فارسی سره
گستره، تنگنا، چارچوب
مترادف و متضاد زبان فارسی
حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه
فرهنگ فارسی هوشیار
محدوده در فارسی مونث محدود: دیوار بند ساماندار مرزین (اسم) مونث محدود جمع: محدودات.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.