معنی محاسب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

محاسب. [م ُ س ِ] (ع ص) حساب کننده و مرتب کننده ٔ حساب و مستوفی. (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره. شمارکننده. شمارنده. حسیب. حاسب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده. (آنندراج):
چندانْت بقا باد که آید عدد سال
اندر قلم کاتب و در ذهن محاسب.
سوزنی.

محاسب. [م ُ س َ] (ع ص) نعت مفعولی از حساب. حساب شمرده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(مُ س) [ع.] (اِفا.) حساب کننده، حسابدار.

فرهنگ عمید

حساب‌کننده، حسابدار،

حل جدول

آمارگیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

صفت آمارگر، حسابدار، شمارنده

فرهنگ فارسی هوشیار

حساب کننده و مرتب کننده حساب

فرهنگ فارسی آزاد

مُحاسِب، حسابدار، حساب کننده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر