معنی محارب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
محارب. [م ُ رِ] (ع ص) با یکدیگر جنگ کننده. (آنندراج). جنگنده. رزمنده. جنگجو و بهادر و غازی. (ناظم الاطباء). مرد جنگجو و نبرد کننده. (ناظم الاطباء):
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
(منسوب به حسن متکلم).
- عدو محارب، دشمن جنگی. (ازلسان العرب).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ص 198).
محارب. [م َ رِ] (ع اِ) ج ِ محراب. (زمخشری یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) (بنو...) قبیله ٔ دوم از فهر و ایشان بنومحارب بن فهرندو از ایشان است ضحاک بن قیس از اصحاب رسول اﷲ (ص). (صبح الاعشی ج 1 ص 352). رجوع به ضحاک بن قیس الفهری شود.
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) ابن خصفهبن قیس عیلان از عدنان جدی جاهلی است. از نسل اوست المؤمل بن امیل المحاربی و سواربن حمدون و ذوالرمحین عامربن وهب. (الاعلام زرکلی).
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) ابن دثاربن کردوس السدوسی الشیبانی الکوفی، مکنی به ابوالمطرف قاضی کوفه، مردی فقیه و فاضل و نیکوسیرت و زاهد و دلیر بود و سواری بنام و درباره ٔ علی و عثمان از فرقه ٔ مرجئه بشمار می رفت و در این باره شعری دارد. از منصب قضا نوبتی عزل و باز منصوب شد و در آن منصب درگذشت. (116 هَ. ق.). (الاعلام زرکلی).
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) ابن صباح بن عتیک از عنزهبن اسد جدی جاهلی است و گروهی از شاعران و دیگر از آنان بدو منسوب اند. (الاعلام زرکلی).
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) ابن عمروبن ودیعهبن لکیز از بنی عبدالقیس. جدی جاهلی است و محارب بن مزید صحابی از نسل اوست و نیز حطم بن محارب که زره های حطمیه را بدو منسوب می دارند. (الاعلام زرکلی).
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) ابن فهربن مالک بن النضر از قریش. جدی جاهلی است و بسیاری از مشاهیر از نسل اویند. (الاعلام زرکلی).
محارب. [م ُ رِ] (اِخ) ابن قیس الکسعی، از قبیله ٔ کسع یمن و شاعر است به او در ندامت مثل زنند. (الاعلام زرکلی).
(مُ رِ) [ع.] (اِفا.) جنگجو، نبردکننده.
جنگکننده، جنگجو، جنگنده،
(فقه) کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجبالقتل است،
پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمآور، رزمپوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما،
(متضاد) مصلح، ستیزهجو، یاغی (علیه حکومت اسلامی)
جنگ کننده، جنگجو و بهادر نبرد کننده