معنی مجید در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مجید. [م ُ] (ع ص) خداوند اسب نیکورو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب جواد یعنی اسب پیش تاز خوب. ج، مجاوید. (از اقرب الموارد). || کسی که چیز نیکو و جید می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- شاعر مجید، اشعار نیکو گوینده. (منتهی الارب). شاعری که اشعار نیکو می گوید. (ناظم الاطباء). شاعران و نویسندگان را بر چهار طبقه تقسیم کنند: الف - مقل مجید؛ آن که کم گوید و نویسد ولی خوب گوید و نویسد. ب - مقل غیر مجید؛ آن که کم گوید و نویسد ولی بد گوید و نویسد. ج - مکثر مجید؛ آن که بسیار گوید و نویسد ولی خوب گوید و نویسد. د - مکثر غیر مجید؛ آنکه بسیار گوید و نویسد ولی بد گوید و نویسد.
|| حتف مجید؛ مرگ حاضر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرگ حاضر و نزدیک. (ناظم الاطباء).

مجید. [م َ] (ع ص) شریف و بزرگوار و گرامی قدر و عالی مرتبت و بلندپایه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی. (غیاث). ج، امجاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ذوالعرش المجید. (قرآن 15/85).
این پرده گر نه عرش مجید است پس چرا
ارواح قدس را قدم اندر میان اوست.
خاقانی.
|| جوانمرد و شریف کردار. (منتهی الارب) (آنندراج). جوانمرد و شریف و نیک کردار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || لقبی است قرآن را. از صفات قرآن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): بل هو قرآن مجید. (قرآن 21/85) القرآن المجید. (قرآن 1/50). ما در محکم تنزیل قرآن مجید خواندیم و دانستیم... (کشف الاسرار ج 2 ص 529). حق جل ّ و علا در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است. (گلستان). آیات کتاب مجید را عزّت و شرف بیش از آن است که چنین جایها روا باشد نوشتن. (گلستان).

مجید. [م َ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. یکی از اسماء صفات خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اسماء خدای تعالی است و به معنی آنکه در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار خیر و احسان است. (از اقرب الموارد): قالوا اتعجبین من امراﷲ رحمت ُاﷲ و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید. (قرآن 73/11).
همینت بس از کردگار مجید
که توفیق خیرت بود بر مزید.
سعدی (بوستان).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (ص.) بزرگوار، گرامی.

فرهنگ عمید

بزرگوار، گرامی، شریف، بلندپایه،
(اسم، صفت) از نام‌های خداوند،

کسی که کار نیکو بکند یا چیزی نیکو بیاورد، نیکو‌آورنده،
شاعری که شعر نیکو بگوید،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بزرگوار، بلندمرتبه، شریف، فخیم، گرامی، عالی، عالی‌قدر

فرهنگ فارسی هوشیار

بزرگوار و شریف

فرهنگ فارسی آزاد

مَجِید، با مجد، بررگوار، عظیم، نام و لغتی از کتاب بیان است، از اَسماءُ الله است (جمع: اَمجاد)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری