معنی مجم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مجم. [م َ ج َم م] (ع اِ) سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). سینه و گویندهو واسع المجم، او گشاده سینه است. (ناظم الاطباء).

مجم. [م َ ج َم م / م َ ج ِم م] (ع اِ) آن طرفی از چاه که در وی آب گرد آمده. (ناظم الاطباء). مجم البئر؛ آنجای از چاه که به آب رسد و بدان منتهی گردد. (از ذیل اقرب الموارد).

مجم. [م ُ ج َم م] (ع ص) اسب آسوده ای که سواری کرده نشود. (ناظم الاطباء). ستور آسایش داده شده. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد).

مجم. [م ُ ج ِم م] (ع ص) آن که پیماید پیمانه ٔ سر برآورده. (آنندراج). آن که می پیماید پیمانه را و پر می کند آنرا. (ناظم الاطباء). آن که پیماید پیمانه ٔ سر برآورده بعد پری را. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به اِجمام. شود. || آسایش دهنده. آسوده کننده. (ناظم الاطباء). آسایش دهنده ٔ ستور. (از منتهی الارب). || کار نزدیک شده و حاضر گشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به اِجمام شود.

گویش مازندرانی

سینی بزرگ مسی – مجمعه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر