معنی مجادله کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مجادله کردن. [م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) ستیزیدن. جنگ کردن: به آواز بلند و به محاوره ٔ سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه ٔ عداوت مدخر نهند. (اخلاق ناصری). و با ما مجادله و مضاربه کنند. (تاریخ قم ص 11). || خصومت ورزیدن. دشمنی کردن. || مباحثه کردن چنانکه هر یک از طرفین بخواهند نظر خود را بر دیگری بقبولانند: هر که با داناتر از خود مجادله کند تا بدانند داناست بدانند که نادان است. (گلستان، از امثال و حکم ص 1949).

مترادف و متضاد زبان فارسی

نزاع کردن، جنگیدن، ستیزیدن، دعوا کردن، ستیز کردن، جدل کردن، مباحثه کردن، دشمنی کردن، خصومت ورزیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

پتکارتن پیکاردن پیکار کردن (مصدر) ستیزیدن جنگیدن: و با ما مجادله و مضاربه کنند، خصومت کردن دشمنی ورزیدن، مباحثه کردن در مسئله ای بنحوی که هر یک از طرفین بخواهد رای خود را بمخاطب بقبولاند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر