معنی مثله شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مثله شدن. [م ُ ل َ / ل ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) گوش و بینی بریده شدن:
نعوذ باﷲ اگر زان یکی شود مثله
ز حرص حمله بود همچو جعفر طیار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 277).
اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روا نداشتی مثله نشدی. (کلیله و دمنه).و رجوع به مثله شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سانسورشدن، خراب شدن، ابتر شدن، ناقص شدن (نوشته، اثر)، بریده شدن، تکهتکه شدن (اندام، جوارح)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.