معنی متوهم شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهم‌زده شدن، به‌وهم افتادن، دچار وهم شدن، ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ سمرادیدن، هراسیدن (مصدر) گمان بردن خیال کردن، ترسیدن خوف داشتن: سلطان طاهر از آن حال متوهم شد. . .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر