معنی متناظر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متناظر. [م ُت َ ظِ] (ع ص) بریکدیگر نگرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگرنده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). || مقابله نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و روبرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناظر شود.

حل جدول

شبیه و مانند

شبیه، مانند

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

همسان

مترادف و متضاد زبان فارسی

شبیه، مانند، همانند، نظیرهم، نظیربه‌نظیر

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَناظِر، نظر کننده به یکدیگر، مناظره و مجادله کننده با یکدیگر (به لفظ)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر