معنی متفرقه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

مؤنث متفرق، جمع متفرقات، اشخاص و اشیاء مختلف، اشخاص بیگانه. [خوانش: (مُ تَ فَ رِّ قِ) [ع. متفرقه] (اِفا.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

درهم

مترادف و متضاد زبان فارسی

پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق،
(متضاد) همگون، غیررسمی

فرهنگ فارسی هوشیار

متفرقه در فارسی مونث متفرق: پراگنده پراشیده ولاو بشپول، گوناگون، بیگانه نا آشنا (اسم) مونث متفرق جمع: متفرقات، اشخاص و اشیا ء متخلف: یعنی اهل بازار و روستا و متفرقه، گروهی از نگهبانان سلطنتی، اشخاص بیگانه: ورود اشخاص متفرقه ممنوع است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر