معنی متعاهد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متعاهد. [م ُ ت َ هَِ] (ع ص) هم عهد و هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، متعاهدین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاهد شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ هِ) [ع.] (اِفا.) آن که با دیگری عهد و پیمان بندد، هم عهد.

فرهنگ عمید

یک طرف عهدنامه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

هم‌عهد، هم‌پیمان،
(متضاد) متخاصم

فرهنگ فارسی هوشیار

هم عهد

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَعاهِد، عهد کننده با یکدیگر، هم پیمان و هم قسم،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر