معنی متشکل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
متشکل. [م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ] (ع ص) صورت گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود.
متشکل. [م ُ ت َ ش َک ْ ک َ] (ع ص) انگور به پختن در آمده و رسیده شده بعض آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انگور نیم رسیده. (ناظم الاطباء). || صورت گرفته و ساخته شده و حاصل شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || مأخوذ از تازی، تغییر صورت داده و خوشگل شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).
(مُ تَ شَ کِّ) [ع.] (اِفا.) ساخته شده، صورت گرفته.
شکلگرفته، تشکیلشده،
[قدیمی] آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد، شکلپذیر،
دربرگیرنده
شکلپذیر، صورتپذیر، سازمانیافته، شکلگرفته، تشکیلشده
صورت گیرنده
مُتَشَکِّل، تشکیل شونده، شکل و صورت یابنده، به شکل و صورت خاصی در آینده یا درآمده، مُتَأَلِّف،