معنی متزایل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
متزایل. [م ُ ت َ ی ِ] (ع ص) جدا. (آنندراج). جدا و علیحده. (ناظم الاطباء). || جدا شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دور و متفرق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || فانی و ناپایدار. || زیان کرده. (ناظم الاطباء). || تجزیه شده و پراکنده. || شرم داشته شده از کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تزایل شود.
(اِفا.) جدا شونده، (ص.) جدا. [خوانش: (مُ تَ یِ) [ع.متزائل]]
جداشونده،
جدا و علیحده، دور و متفرق