معنی مترادف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مترادف. [م ُ ت َ دِ] (ع ص) در پی دیگری سوار شونده. (غیاث) (آنندراج). کسی که پس دیگری سوار شود. (ناظم الاطباء). || پی در پی. (غیاث) (آنندراج). متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری. (ناظم الاطباء). پیاپی. پشت سرهم: و به سبب دوری آن (فاصله ٔ کبری) در طبع و خروج آن در کثرت حرکات متحرکات مترادف از اعتدال آن را کبری نام نهادند. (المعجم). و بر عقب آن اخبار مصائب جمعی از ملوک و اکابر عراق و خراسان در مدتی از هر طرف متواتر و مترادف شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 178). || شریک چیزی در اسم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دو سه لفظ که در معنی شریک باشند چنانکه قلب و فؤاد و جنان که هر سه بمعنی دل است. (غیاث) (آنندراج). هم معنی و به این معنی... از لغات مولده است. (ناظم الاطباء). دو یا چند کلمه که برای معنی واحد وضع شده باشند، هر یکی مترادف دیگری یا دیگران است مثل هیمه. هیزم. یا مدامه و راح و جز اینها. مقابل متباین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اما قسم اول که الفاظ بسیار بر یک معنی دلالت کند، آن را اسماء مترادفه خوانند، مانند دلالت انسان و بشر بر مردم و میان مترادفه و متباینه اشتباه ممکن بود مثلاً لفظی باشد که دلالت کند بر معنیی و لفظ دیگر بر همان معنی با وصفی مقارن و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشند بلکه متباین باشند مانند «سیف » و «حسام » چه سیف شمشیر بود و حسام شمشیر بران... (اساس الاقتباس ص 9). دو یا چند لفظ مختلف که بر یک معنی دلالت کند، مانند دلالت انسان و بشر بر مردم. (اساس الاقتباس). || پیوسته شده ٔ در مزاوجت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || (اصطلاح عروض) قافیه ای است که در آن دو ساکن جمع آیند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و آن قافیتی است که در آخر آن دو ساکن باشد چنانکه: دی بامداد عید که بر صدر روزگار. و در اشعار عجم این قافیت در یازده فعل افتد: مفعولان و فاعلان و فعلان و فعولان مفاعیل و فعول وفاع ومفاعیلان و فاعلییان و فعلییان و این قافیت را از بهر آن مترادف خواندند که سواکن [آن] بر پی یکدیگرندیکی ردف دیگری، و عدد قوافی اشعار عجم سی و یک است. (المعجم چ مدرس رضوی ص 205). و رجوع به ترادف شود.

فرهنگ معین

پی درپی، هم معنی. [خوانش: (مُ تَ دِ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

(ادبی) کلمه‌ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم‌معنی،
(ادبی) قافیه‌ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد، مانندِ «سَرد» و «فَرد»،
[قدیمی] چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می‌شود، ردیف هم، پی‌در‌پی،

حل جدول

هم معنی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

همچم

کلمات بیگانه به فارسی

همچم

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسم هم‌معنی، هم‌معنا،
(متضاد) متضاد، هم‌آوا، هم‌نویسه

فرهنگ فارسی هوشیار

در پس دیگری سوار شونده پی در پی، متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری، دو کلمه هم معنی

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَرادِف، پیاپی، پشت سرهم، یکی پشت سر دیگری (بر مرکوب) سوار شونده، دو لغت به یک معنی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری