معنی متخلق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
متخلق. [م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ] (ع ص) خلق و خوی نیک آموزنده. (آنندراج). آموزنده ٔ خوشخوی. (ناظم الاطباء). کسی که با دیگری خوشخویی کند: و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است. (تاریخ قم ص 220). || کسی که خود را به خلوق خوشبو کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || آن که خوی و عادت دیگری گیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون): به حکم قرابتی که با... داشت با اخلاق او متخلق گشته. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1تهران ص 435). || آن که دروغ بربافد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلق شود.
(مُ تَ خَ لِّ) [ع.] (اِفا.) خوی و عادت دیگری را گرفته.
خوگرفته، عادتکرده به خلقی،
(صفت) خوشخوی، خوشخلق،
خوپذیر، خوگر، متصف، خوگرفته، خوشخلق، خوشاخلاق
چهرنیتک چهر یافته، خوشخوی نیکرفتار (اسم) آنکه خویی بپذیرد: متخلق به اخلاق حسنه، کسی که با دیگری خوشخویی کند جمع: متخلقین.
مُتَخَلِّق، خُلق پذیر، مُتَّصِف، ایضاً متظاهر به خُلقی، کلامی را از خود درآورنده (مثلِ دروغ)،