معنی متبر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متبر. [م ُ ت َب ْ ب ِ] (ع ص) شکننده و هلاک کننده. (آنندراج). خراب کننده و ویران کننده و پاره کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.

متبر. [م ُ ت َب ْ ب َ] (ع ص) هلاک شده. (آنندراج). ویران کرده و خراب کرده و شکسته. (ناظم الاطباء). قوله تعالی: هؤلاء متبر ما هم فیه، ای مکسر مهلک مدمر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
آن کس که طعمه سازد سی سال خون مردم
نه آخرش به طاعون صورت شود متبر.
خاقانی.
و رجوع به تتبیر و ماده ٔ قبل شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ بَّ) [ع.] (اِمف.) هلاک شده.

شکننده، هلاک کننده. [خوانش: (مُ تَ بِّ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

سیژیده (هلاک شده) ‎ سیز شمند، شکننده (اسم) هلاک شده. (اسم) شکننده، هلاک کننده.

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَبِّر، هلاک شونده، هلاک کننده، شکننده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر