معنی ماندگار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ماندگار. [دْ / دَ / دِ] (نف مرکب) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی) کند. پایدار. بادوام. آنکه بماند. ماندنی. مقابل رفتنی. آنکه آهنگ ماندن کرده است، مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانند). این نوکر ماندگار نیست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گاه این کلمه را به فرزندی دهند که برادر و خواهران قبل از او در کودکی فوت کرده اند (برای تفأل به ادامه ٔ زندگی او). (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

کسی که در جایی اقامت (دایم یا طولانی) کند، پایدار، ماندنی. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

ماندنی، پایدار، آنچه پیوسته بر یک حال بماند و تغییر نکند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ساکن، مقیم، پایدار، جاوید، مانا، ماندنی،
(متضاد) رفتنی

فرهنگ فارسی هوشیار

پایدار، با دوام، ماندنی

پیشنهادات کاربران

دیرپا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر