معنی ماندنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ماندنی. [دَ] (ص لیاقت) باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است. || قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد. || مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی.

فرهنگ معین

کسی که زنده خواهد ماند، قابل دوام، مقیم، ماندگار. [خوانش: (دَ) (ص لیا.)]

فرهنگ عمید

دارای نیت ماندن در جایی: میهمان‌ها امشب ماندنی هستند،
ماندگار: خاطرۀ ماندنی،
[مجاز] قابل زنده ماندن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایدار، جاوید، مانا، بادوام، دیرپا، فراموش‌نشدنی، به‌یادماندنی، مقیم، ساکن

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر