معنی لکنته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لکنته. [ل َک َ ت َ / ت ِ] (ص) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام، پیر و لاغر و مردنی. || صفت آلتی یا چیزی فرسوده و ازکارافتاده، چون: ساعت و شمشیر و آفتابه و کارد و چاقو و کالسکه و درشکه و جز آن.

فرهنگ معین

(لَ کَ تِ) (ص.) (عا.) قراضه، از کار افتاده.

حل جدول

خراب و ضایع و معیوب.

خراب، ضایع، معیوب

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) لکنت: ساعت لکنته درشکه لکنته

فرهنگ عوامانه

به معنی خراب و ضایع و معیوب است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر