معنی لویه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لویه. [ی ِ] (اِخ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در شش هزارگزی شمال رودبار و دوهزارگزی باختر شوسه ٔ رشت. کوهستانی و سردسیر. دارای 629 تن سکنه. آب آن از شاه جوب وچشمه. محصول آنجا زیتون، غلات و میوه جات، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی و راه آن مالرو است و قلعه ٔ خرابه ای در وسط رودخانه ٔ سفیدرود واقع که متعلق به لویه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لویه. [ی َ / ی ِ] (اِ) هر ته از جامه. لای. تاه. توه. تو. و بیشتر در لباس استعمال کنند. و هر ته از جامه را خوانند که آن را تاه نیز گویند:
جامه ٔ جنگ تو یک لویه همی گشت که خصم
نطفه را در رحم از حمله ٔ ایتام گرفت.
انوری.
(یَ یا یِ) (اِ.) هر تا از پارچه و لباس، لای، تاه، تو.
(اسم) هر ته از پارچه ولباس لای تاه تو. یا یک لویه. یک تا یک لا: جامه جنگ تو یک لویه همی گفت که خصم نطفه را در رحم از جمله ایتام گرفت. (انوری لغ. )